پنجشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۹۱

برای چه کتاب میخوانیم؟

یک زمانی  تقریبا زمان دوری افتخارم بود که به آدمِ کتابخوان  شهره شهر ،خانواده و دوست وآشنا باشم.اما این روزها
به قول جوانترها با این عنوان ها دیگر چندان"حال"نمیکنم.راستش یکجورهایی هم سلیقه ام در کتابخوانی تغییر کرده و هم
دیدم به کتابخوانی.
این روزها جایی نیست که کسی تکه یا بخشی از کتابی ،فیلمی یا گزیده ای از حرفهای فرد مشهوری را بالای صفحه فیس بوک
یا گوگل پلاسش نیاورده باشد.اس ام اس های رنگارنگ و پر از حرفهای قشنگ هم کم نیستند.ایران که بودم هم  دیدم در
و دیوار تهران پر است از همین آیه های امید و تفکر!
اما با گسترده تر شدن هرچه بیشتر این نقل قول ها و ظاهرا بیشتر شدن هزینه سرانه مطالعه و دیدن فیلم دایره تفکر و عمل
آدمهایی که ناقل این آیه ها هستند چندان تفاوتی با نسلهای قبل نکرده است.
امروز کتاب فلان نویسنده را خواندن قبل از هر چیزی  فقط"ترند بازار" است.نقل کردن چند جمله از فلان صحنه بهمان فیلم
"گریزی به روشنفکری"زدن است.من عقیده ندارم که ما حتما و بدون هیچ باید و چرایی  کتابها و فیلم ها را بخوانیم یا
ببینیم برای اینکه بیاموزیم.می تواند هر دوی اینها برای وقت گذرانی وتفریح بدون هیچ هدف جدی باشد.اما وقتی شروع
به نقل تکه ای کتاب یا فیلمی میکنیم یا آن را بصورت اس ام اس و ایمیل و سایر اشکال ارتباطی به دیگران منتقل میکنیم بی شک
گیرنده که می تواند یکی مثل من باشد انتظار دارد که بازخورد این سخنان دلنشین را دست کم در رفتار و عمل فرستنده ببیند!
که متاسفانه این چیزی است که نمی بینیم.مردم همه از این "ژست زیبا" خوششان آمده که تعداد کتابهای خوانده یا فیلمهای دیده شده
یا حتی موزیکهای شنیده شده اشان را در لیست افتخاراتشان بیاورند و افراد را به دو گروه تقسیم کنن آنهایی که مثل من با این
کتابها و فیلمها و موزیکها آشنایی دارند و افرادی که آشنایی ندارند!افرادی که با آنها میتوان با این آیه های زیبا فوتبال ذهنی د رحد پاسکاری بازی کرد بدون هیچ نتیجه بیرونی!افرادی که میتوان هی به آنها با این آیه ها گل زد وهی به رخشان کشید وزن وطول
و عرض آنچه خوانده ایم و دیده ایم و شنیده ایم.
من از این بازی خسته شده ام.اما گاها هم بازی هم شده ام.برای چه را نمیدانم؟خواسته ام از قافله عقب نمانم؟یا واقعا از گفتاری
خوشم آمده؟اما امروز وقتی در دو پست پی در پی دوستی در فیس بوک با یک آیه زیبای موشکافانه برخورد کردم و در دو
استتوس بالاتر با نظر شخصی اش درباره بهمان چیز برخورد کردم که در مغایرت 180 درجه با آن آیه موشکافانه بود دیگر
دیدم کاسه صبر لبریزم را بیش از این نمی توانم ندید بگیرم!
یکی بیاید این فرهنگ کتابخوانی را  معنا کند.آیا چیزی که می خواهیم همین است.آدمهایی که دُر از دهانشان بریزد و از عملشان
ناپاکی و دو رویی؟!فرهنگ ظاهربینی ما دیگر از ظاهر فردی پیش تر رفته و از تظاهر علمی هم گذشته و میرود که تظاهر
روشنفکری را قبضه کند.من میخواهم از این قطار پیاده شوم و از این به بعد حتی اگر گفته زیبایی بر دلم نشسته فقط برای خودم منتشرش کنم که عامل بی عمل مثل زنبور بی عسل است.

هیچ نظری موجود نیست: